علی نازمعلی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

علی گوگولی

اولین بار مریض شدی

یکی یدونه ام، نمیدونم چی شده یه چند روزه که خیلی بیقراری، خیلی گریه میکنی منم حال درست و حسابی ندارم، سرماخوردگی ام شدیده، تو خونه همش با ماسک میگردم تا به تو سرایت ندم. دو روز بود که میرفتیم خونه مامان جون اینا تا اونا به تو رسیدگی کنن، مامان جون و خاله لعیا از تو مراقبت میکردن و من همش استراحت میکردم، مخصوصا این روزا که دیگه حسابی شیطون شدی و یه جا بند نمیشی. از دو روز پیش هم همش بیرون روی داری فدات بشم،  دیروز تب هم بهت اضافه شد دیگه خودمو فراموش کردم و همش به تو میرسم، یهویی میبینم وقت داروهام گذشته و گلوم داره از خشکی پاره میشه ولی همه اینا به جهنم، نگران حال تو ام. دیروز با بابایی بردمت دکتر چون تب زیادی داشتی، فکر کردم به ت...
31 شهريور 1394

نمایشگاه

دیروز جمعه سه تایی رفتیم نمایشگاه کتاب و اسباب بازی تو اداره بابایی، خیلی بهمون خوش گذشت، برات کتاب و اسباب بازی خریدیم، خیلی به کتاب علاقه داری، همش کتابهای بابایی رو وراندازی میکنی و تا حدودی پاره پوره! اولین باری بود که میرفتیم اداره بابایی، از دیدن اونهمه بچه قد و نیم قد و وسایل رنگارنگ ذوق زده شده بودی، توی آتلیه اش هم عکسو انداختیم که هنوز آماده نشده، همکارای بابایی با دیدن تو میومدن طرفمون و با تو بازی میکردن، تو هم که مثل همیشه خنده رو و مهربون بودی، حتی عکاس سایت اداره هم اومد و ازت عکس انداخت! قربونت برم که عکست میره تو سایت اداره! اینجا هم طبق معمول از خنده غش کردی ...
28 شهريور 1394

دندون جدید

پسر گلم، امروز یکی از دندونهای کوچولوی بالاییت یواش یواش خودشو نشون داد، جمعه هفته قبل اولین دندونت دراومد، جمعه این هفته هم اولین دندون بالایی جوونه زده! نمیدونم چه رازی تو این جمعه ها هستش؟!!!! هنوز دندونهای پایینی ات کامل بیرون نیومدن، مثل این خیلی برای کباب خوری عجله داری ها قرار بود پنجشنبه هفته پیش برات جشن دندون بگیرم، همه چیز آماده بود ولی متاسفانه خودم بدجوری سرماخوردم و عمه رعنا هم مسموم شد و مامان جون اینا خونشون رو فروختن و دارن ضربتی دنبال یه خونه جدید میگردن، واسه همین نگه داشتم این هفته برات بگیرم. مامان فدای چشمای بادومی ات بشه، حالم خیلی بده فقط میترسم به تو هم سرایت بدم واسه همین زیاد بغلت نمیکنم و باهات ...
27 شهريور 1394

سر پا وایستادی

  ناز عسلی مامان، الهی من فدای پاهای کوچولوت بشم. پری شب یعنی درست توی نه ماه و سه روزگی ات، ساعت یازده و نیم شب گداشته بودمت توی تخت پارک تا برای خواب آماده بشیم. که یهویی..... هوررررراااااا، دستت رو گرفتی به لبه تخت پارک و زور دادی و روی پاهات بلند شدی!        ای جان مامان، ای همه عشق مامان داری روز به روز قوی تر و بزرگ تر میشی و هر روز یه مهارت جدید یاد میگیری برای زندگی کردن، انشالاه همیشه روی پاهای خودت وایستی و قوی و محکم باشی.خیلی دوست دارم که اینجوری جلوی چشمام داری قد میکشی و بزرگ میشی. وقتی بهت نگاه میکنم احساس غرور میکنم اینم عکس فندق ...
26 شهريور 1394

صبح بخیر

از خواب بیدار شدنت خیلی قشنگ و دیدنیه! اول از این پهلو به اون پهلو میشی، بعدش پاهاتو جفت میبری بالا و محکم میکوبی کف تخت!(همه این کارا با چشمای بسته انجام میگیره) بعدش صورتتو میکنی تو بالشتت، چشماتو میمالی و بیدار میشی! وقتی آروم میام بالای سرت با اون چشمای پف کردت بهم لبختد میزنی منم برت میدارم و ورزش و نرمش میدمت! حسابی خوشت میاد صبح بخیر خوردنی من   ...
24 شهريور 1394

بدون عنوان

دیگه کنجکاوی هات زیاد شده به همه جا سرک میکشی، میری لابه لای مبلها گیر میکنی و با گریه ازم کمک میخوای، هر جا یه در باز پیدا میکنی فوری میری ببینی چه خبره؟ اینجا هم داری میری ببینی تو راه پله جه خبره؟ کی میره؟کی میاد؟ ...
24 شهريور 1394

نه ماهگیت مبارک

  پسر گلم، نفس مامان، امروز وارد نه ماهگیت شدی عشقم بزرگ شدی، آقا شدی، همه زندگیم شدی دیگه خیلی بهتراز قبل چهار دست و پا میری، کامل میشینی، از حالت نشسته به حالت چهاردست و پا برمیگردی، ولی نمیدونم چرا دیگه زیاد اون صدا ها رو از خودت در نمیاری دوتا دندون خیلی کوچولو و خوشگل داری گل قشنگم امروز برده بودمت واسه کنترل ماهیانه پیش دکترت، بخاطر دندونت اشتهات خیلی کم شده این روزا به زور بهت غذا میدم که آقای دکتر گفتن طبیعیه، وزنت خوب بود ولی من انتظار بیشتری داشتم ولی ماشالاه قدت بلنده وزنت 9/200 قدت 73/5 سانتی متر و دورسرت43/5 اینم عکس نه ماهگی غنچه مامان: ...
23 شهريور 1394

دندون

ناز گلم از بس لثه هات ملتهبه و خارش داره که هرچی دم دستته میمالی به دهنت، شبها بیقراری میکنی و ناآرومی تا صبح هم زود زود بیدار میشی، دیشب خیلی گریه میکردی واسه همین کمی استامینوفن دادم تا دردت کمتر بشه، دهن گیرتو میزارم تو فریزر و وقتی خنک شد میدم به دستت تا التهاب لثه ات رو خوب کنه، دلم برات ریش میشه دردونه مامان امروز یه خیار خنک از یخچال درآوردم و دادم بهت، چنان قرچ قرچ میمالیدی به لثه ات که صداش تا آشپزخونه میومد بیچاره خیار رو ببین به چه روزی درش آوردی؟ له شده طفلک با کلی جای دندون روی پوستش: ...
22 شهريور 1394

جاروبرقی

پسر یکی یدونم، هر وقت خونه رو جارو میکشم میترسی!!!! آخه مگه جارو برقی ترس داره گلم؟ اوایل فقط گریه میکردی واسه همین مجبور بودم موقعی که خوابی جارو بکشم، الان گریه نمیکنی فقط با دیدن دسته جاروبرقی با سرعت هرچه تمام و به شدت خنده داری پا میزاری به فرار، تند تند اون پاهای خوشگلت رو رو زمین میکشی و چهاردست و پا میری اونقدر خنده دار از جارو برقی دور میشی که از خنده ریسه میرم   درحال فرار در حال بهبود روابط با جناب جاروبرقی البته در حالت خاموش ...
22 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به علی گوگولی می باشد